بسم الله الرحمن الرحیم
جشن ولادت دعوت بودم..
ولادت امام هادی..
به قمری اگر حساب کنم همچین روزی بود.
شنیده بودم امام هادی برای خانه خوب واسطه بین ما و خدا هستند!
فکر میکنم سند خاصی نداشته باشد بیشتر یک حسِ دلی است..
متوسل شدم به امام هادی برای خانه خوب..
خانه ای که بزرگ باشد..بشود توی آن روضه گرفت..
خانه ای که آشپزخانه و حمامش داخل حیاط نباشد..که کل زمستان سرماخورده نباشی..
خانه ای که طبقه بالای یک اوراقی لوازم ماشین در حاشیه خیابانی شلوغ و مردانه! نباشد..
جشن ولادت دعوت بودم..
ولادت امام هادی..
آقاجانِ بچه ها زنگ زد و گفت : میتونی تا سه روز دیگه وسیله هارو جمع کنی؟ یه خونه خوب
جور شده برامون..شب میریم میبینیمش..
شنیده بودم امام هادی برای خانه خوب واسطه بین ما و خدا هستند!
خوانده بودم سامرا شهر گداها بوده..
گدایی که ما باشیم و آقایی که نوه امام رضا باشد..
رفتیم خانه را دیدیم..
از داخل این اتاق میپریدم داخل آن اتاق..
اینجا اتاق بچه ها باشد..
این یکی اتاق مطالعه و مهمان..
این که نزدیکتر است به آشپزخانه اتاق خودمان باشد..
آقاجان میخندد : معلومه اون خونه چقدر اذیت شدی..آشپزخونه ازت دور بوده!
همانجا قرارداد بستیم که توالت آن سر خانه مال من باشد و دخترها و آن یکی توالت مال آقاجان
و پسرها.
:)
گدایی که ما بودیم و آقایی که امام هادی بود..
- شنبه ۲۷ شهریور ۹۵ , ۱۴:۵۸